به گزارش اسپوتنیک به نقل از تسنیم، با گذشت حدود دو هفته از نشست گروه 20 در هامبورگ، همچنان تنشهای به وجود آمده در این نشست به دغدغه ای مهم در نزد سران کشورهای غربی تبدیل شده است.
اگرچه آنگلا مرکل صدر اعظم آلمان سعی کرد در کسوت یک میزبان سخاوتمند در این نشست حاضر شود و از اعضای حاضر بخواهد تا در راستای مفاهمه مشترک بر سر مفاهیمی مانند جهانی شدن و…. با یکدیگر همکاری کنند، اما در عمل این اتفاق رخ نداد! حتی کار به جایی کشید که صدر اعظم آلمان عملا رویکرد ایالات متحده آمریکا در قبال بحرانهای جهانی را مورد انتقاد قرار داد و تاکید کرد که دوران اتکای آلمان (و دیگر کشورهای اروپایی) به واشنگتن پایان یافته است.
مقامات غربی خود نیز معتقدند که بحرانهای جاری میان ایالات متحده آمریکا و اتحادیه اروپا، از جنس بحرانهای سطحی نبوده و این بحرانها دارای ضریب و عمق بالایی هستند. بدیهی است که حل و فصل این بحرانها نیز به راحتی امکانپذیر نیست.
نگاه متفاوت مقامات دولت ترامپ نسبت به جهانی سازی، اقتصاد، امنیت، محیط زیست و انرژی و….شکاف جدی و عمیقی را در میان کشورهای غربی ایجاد کرده و این شکاف، روز به روز تحت تاثیر حضور وی در کاخ سفید در حال تشدید و تعمیق است.
صورت مسئله اینجاست که بسیاری از سران اروپایی قدرت هضم اختلافات موجود با ایالات متحده را از دست داده و در مقابل معمایی بزرگ قرار گرفته اند. آنها از یک سو به روابط پایدار با واشنگتن اندیشیده و دغدغه های آتلانتیکی خود را دارند و از سوی دیگر،چاره از جز جدایی از ایالات متحده نمی بینند. بحران اقتصادی در اروپا که از سال 2006 میلادی و متعاقب وقوع بحران در بخش مسکن ایالات متحده آغاز گردید، بهترین نمونه برای این مسئله است.
بسیاری از اقتصاددانان غربی معتقدند که پیوستگی اقتصادی آمریکا و اروپا مولد بحرانهای زیادی برای اتحادیه اروپا خواهد بود. از سوی دیگر، همین تحلیلگران معتقدند، رویکرد های حمایتگرایانه اقتصادی ترامپ در آمریکا (که در مغایرت با همکاری اقتصادی با اروپا قرار دارد) بهترین فرصت برای این جدایی است. با این حال سیاستمداران اروپایی همچنان در این خصوص احتیاط می کنند.
سوال اصلی اینجاست که نتیجه مناقشه به وجود آمده میان واشنگتن و اروپای واحد چه خواهد شد و این منازعه، به کجا خواهد انجامید؟بدیهی است که نشانه ای دال بر بهبود این منازعه مشاهده نمی شود، خصوصا اینکه تا کنون در نشستهای مشترکی که میان آمریکا و اروپا (در دوران ترامپ) برگزار شده، شاهد افزایش عمق این شکاف بوده ایم. در جریان برگزای نشست ناتو، نشست گروه هفت و نشست گروه بیست به وضوح شاهد این مسئله بودیم.
از این رو جنس منازعه به وجود آمده میان آمریکا و اروپا، صرفا منازعه ای اقتصادی نیست، بلکه این منازعه بنیانهای فکری موجود در غرب را هدف قرار داده است. در این معادله، ترامپ نقش پررنگی ایفا کرده است. نگاه منفی اکثر شهروندان و سیاستمداران اروپایی نسبت به دولت جدید آمریکا نیز در تقویت این روند موثر بوده است.
در هر حال، بهترین راه ممکن برای اتحادیه اروپا، جدایی از ایالات متحده آمریکا و پذیرش حقایق موجود در نظام بین الملل است. تا زمانی که برخی کشورهای اروپایی همچنان بخواهند هژمونی ایالات متحده را پذیرفته و آن را به عنوان تعیین کننده ترین بازیگر اقتصادی و سیاسی در نظام بین الملل معرفی کنند، معادله به سود اروپای واحد تغییری پیدا نخواهد کرد.
ضمن آنکه دونالد ترامپ و همراهانش بارها مخالفت خود را با ماهیت و موجودیت اروپای واحد عیان ساخته و از گروههای ملی گرا و راست افراطی در سرتاسر اروپا حمایت کرده اند. موضوعی که خشم بسیاری از سیاستمداران و شهروندان اروپایی را برانگیخته است.